شکارچی ماه
مطالب جالب و خواندنی از همه چیز و همه جا

آمار سایت

  • افراد آنلاین : 1
  • بازديد امروز : 18
  • بازديد ديروز : 3
  • آي پي امروز : 11
  • آي پي ديروز : 3
  • ورودی امروز گوگل : 0
  • ورودی گوگل دیروز : 0
  • بازديد هفته : 25
  • بازدید ماه : 127
  • بازدید سال : 810
  • كل بازديدها : 3,980
  • ای پی شما : 3.12.153.31
  • مرورگر شما : Safari 5.1
  • سیستم عامل :
  • كل کاربران : 0
  • كل مطالب : 19
  • كل نظرات : 0
  • امروز : جمعه 28 اردیبهشت 1403

اطلاعات کاربری

عضو شويد
فراموشی رمز عبور؟



عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

آرشیو

آخرین عناوین

آنتوان دوسنت اگزوپری، نویسنده " شازده کوچولو"، در۳۱ ژوئیهٔ ۱۹۴۴ برای آخرین بار برفراز فرانسه به پرواز درآمد و پس از آن برای همیشه ناپدید شد. 

مردم بر این باور بودند که هواپیمای اگزوپری بوسیله هواپیماهای نظامی آلمان سرنگون شده

 اما در سال 1998 یک ماهیگیر فرانسوی به نام "ژان کلود بیانکو" در شرق جزیره "ریو" دستبندی پیدا کرد که نام آنتوان دو سنت اگزوپری و همسرش بر آن نوشته شده بود.

 بعد از مدتی، در نزدیکی همان منطقه، لاشه هواپیمایش نیز پیدا شد و مشخص شد برخلاف ادعاهای پیشین، هواپیمای او هدف قرار نگرفته، زیرا بر روی هواپیما اثری از تیر دیده نشد. بنابراین احتمال زیاد می‌رود که سقوط هواپیما، به دلیل نقص فنی بوده‌است.

 آنتوان روح بزرگی داشت، نگاه او به دنیا بسیار ساده و عاشقانه بود که می توان آنرا در میان شعرها و نوشته هایش جستجو کرد.

 آنتوان در کتاب شازده کوچولو، مفاهیم عمیق  اخلاقی را با زبانی ساده بیان کرده است.

 کتاب" شازده کوچولو" پرفروش‌ترین کتاب جهان در تمام طول تاریخ است که همچنان سالانه یک میلیون جلد از آن به فروش می رسد، و تا حالا 200 میلیون نسخه از این کتاب در سراسر جهان به فروش رفته است.

 این کتاب در فرانسه به عنوان کتاب قرن شناخته شده 

 جای تعجب دارد که با وجود این همه نویسنده بزرگ و شاهکارهای ادبی، این داستان ساده و کوتاه با چنین اقبالی روبرو شده است.

 شاید دلیلش عشق غریبی است که در جای جای این کتاب احساس می شود. با خواندن این کتاب آدمها قسمتی از وجودشان را کشف می کنند که تا حالا متوجه آن نشده اند.

 این کتاب به ما یادآوری می کند که انسانیم. 

 آنتوان پنجره ای به جهان ما باز کرد و رفت

 درست مثل قهرمان کتابش؛ شازده کو چولو.

 شاید خلاصه و عصاره ی زندگی آنتوان، همین شعر زیبایش است:

" سلام.مزاحم شما شدم

نمی‌دانم!

تنها چراغ را روشن می‌کنم

گلها را در گلدان می‌گذارم

پنجره را باز می‌کنم

و بعد می‌روم ..."

در کودکی، دوستان آنتوان، به دلیل دماغ سربالایش، به او لقبی داده بودند که به نظرم بسیار بامسما است: